8/26/2010

تند تند کارهایم را می کنم که وقتی کتایون از خواب بیدار می شود دغدغه کار ناتمامی را نداشته باشم. آنقدر با عجله در خانه راه می روم که هر از گاهی به در و دیوار می خورم. تا صدایی از کتایون در می آید سر جایم میخکوب می شوم و دعا دعا می کنم که حالا از خواب نپریده باشد.کارهایم که تمام می شود خوشحال و شاد و خندان به سمت کامپیوتر می آیم که کمی سرج کنم و اگر بشود مقاله ام را ادیت! که ناگهان متوجه صدای خنده های کتایون می شوم! دخترک بازیگوش من بیدار شده و خیره خیره به عروسک کنار تختش نگاه می کند و می خندد.خوب پس داستان ادیت مقاله کنسل شد. دخترک همبازی می خواهد.

هنوز یاد نگرفته ام که در بیداری کتایون به کارهای شخصی ام برسم. دلم لک زده برای خواندن کتاب غیر درسی و مطالعه یک موضوع کاملا جدا از فضای علم! نمی دانم چگونه می توانم یاد بگیرم که وقتی دخترم بیدار است در عین اینکه به کارهای خودم می رسم اورا هم سر گرم کنم.راستش مدتی است که احساس می کنم برای دور شدن از این فضای کسالت باری که درش قرار گرفته ام ، لازم است کاری کنم ولی نمی دانم چگونه؟! چند روز قبل دوستی به من گفت: میدانی مادر ها باید تا دوسالگی کودکشان، خیلی از خود گذشتگی کنند تو نباید از خودت توقع داشته باشی که مثل قبل از مادر شدنت به تمام علایقت برسی. نمی توانم کاملا حرفش را بپذیرم .

پی نوشت: آدم کم صبری شده ام. قبل ترها خیلی صبر و تحملم بیشتر بود، کار این روزهای من، شده شکایت و غرغر زدن.می دانم اینها همه اش انرژی منفی است که به خودم می دهم و از خودم واقعا توقع ندارم که مثل انسانهای افسرده نق نق کنم. ولی سعی می کنم که سریع از این فاز بیرون بیایم.


1 comment:

شكوفه ياس said...

سلام مريم جان
البته الان ديگر بايد گفت مامان مريم !
قدم نو رسيده مبارك
نشد زودتر تبريك بگويم
كتايون كوچولو مثل همه فرشته هاي كوچك زميني عالمي دارند براي خودشان
وقتي هم بازي بازي هاي كودكانه شان مي شوي از اين عالم جدا مي شوي
مي شوي هم قدشان
اوضاع من و خواهرزاده ام كه اينطور است
دوست دارم با بچه ها بودن را و دنياي زيبايشان را كه بي دغدغه كنجكاوي مي كنند براي بيشتر دانستن
و باز مي كنند و مي خندند كه خنده شان دنيايي مي ارزد
به اميد دل شادي و سلامتي براي همه كودكان
براي كتايون عزيز هم بهترين ها را آرزو دارم
كاش مي شد عكسي از او را مي گذاشتي تا بشود اين فرشته كوچك را هم ديد
مي بوسمش