8/21/2010

خیلی گرفتارم. خلاصه برنامه تمام این روزهای من می شود همین دو کلمه.تا به خودم نگاه می کنم می بینم روزم تمام شده و هنوز کارهایی هست که انجام نداده ام.دو پروزه ای که همزمان با هم شروع کرده ام ، هنوز در اوایل کارشان هستند.

کتایون شیطان و بازیگوش شده و همیشه دوست دارد در کنارش باشم. بچه داری واقعا تمام وقت و مهمتر از آن انرژی مرا می گیرد.دیگر وقتی کتایون می خوابد من هم بی رمق به گوشه ای می افتم. حالا در این شرایط چطور می توانم به فکر ادیت مقاله ای باشم که به پذیرشش بی نهایت محتاجم. همه اش کارم شده است باز کردن صفحه اول مقاله و خیره شدن به تایتل آن .چه می شود کرد وقتی خسته ای و سی پی یو مغزت کلا اشغال است و ذره ا ی جای خالی برای این کارها را ندارد.

وضعیت شغلی ام بخاطر شیطنت های عده ای آدم خودخواه بلا تکلیف است . بر خورد های آدم هایی که به خاطر کارم گذارم بهشان می افتد ، گاهی وقتها تا سر حد جنون می کشاندنم. ناخواسته تمام رفتارهای اینها را با آدم های سوئد مقایسه می کنم. در محیط های علمی اینجا هم حتی ذره ای به علم بها نمی دهند. خنده دار این جاست که از من می خواهند که از حقم بگذرم و سکوت کنم و شاید هم گریه دار! که می خواهند من را از سرشان وا کنند.

دلم می خواهد زمان به عقب برگردد به همان سالهای کودکی یا یه کم بعدترش وقتی که در مدرسه ابتدایی درس می خواندم. به آن روزهایی که دکتر شدن آرزو بود و متن تمام انشا هایم. دلم می خواهد به پشت آن نیمکت های خشک برگردم که همیشه به خاطرشان سر آستین های مانتو خاکستری ام سیاه بود و چرکی. حداقلش دلم خوش می شود به همان نمره های بیستی که پاداششان یک مهر صد آفرین بود.دوست دارم بر گردم به آن لحظه های ناب کودکانه بی آنکه درش دروغی باشد و ریایی.

اشتباه من میدانید چیست: آدم ها را با متر خودم اندازه می گیرم.آدم ها همه از اندازه های متر من کوتاه ترند!

به امید فردایی بهتر برای من و شما وآنها که می خواهند باشند.

3 comments:

سوفيا said...

دوست زلالم سلام
ممنون از اينكه به انه من سر زدي.
خوشحالم از آشناييت و متشكر بابت تعريفت از نوشته هاي كوچكم.
شاد باشي و با طاوت و هميشه زلال.
اميدوارم عصبانيت ما از دست آدم هايي كه نمي خواهند كمي بيشتر بفهمند روزي كم بشود. و بيشتر اميدوارم كسي همچين فكري درباره ما نكند.

نیاز said...

مرسی دوست جون... یکم بیشتر برام توضیح میدی... یکم گیج شدم... مررررسی =)

لیلا said...

ممنونم،به نظر زندگیها خیلی مشترک است ...رتستی اسم دخترم یعنی کلام پاک و مقدس