3/17/2010

دلبرکم آمد و آنقدر وجودش غرق در لذتم کرد که تمام سختی های ماه های گذشته را فراموش کردم. نو شدن را هر لحظه در تمام وجودش می بینم .برایم سرشار از تازگی است و ذوقش را آنقدر می کنم که انگار اولین فرزند دنیا نصیب من شده است. یک ماهه شده است و لحظه شمار ی می کنم برای روزهایی که در چشمانم زل بزند وبخندد و برایم دست تکان دهد و من از خنده هایش اوج بگیرم.دنیای خیلی غریبی است این دنیای مادر فرزندی.دغدغه ها به کل رنگ عوض می کنند و همه چیز خلاصه می شود در ساده ترین نیاز های یک کودک.حالا با دکتری شیمی کوانتوم و یک دنیا فرمول و مقاله و کتاب ، تمام فکر من این است که زندگی ام فقط در نگاه و صدا و لبخند این دلبرک خلاصه شده و اصلا برایم مهم نیست که چقدر از محیط علمی فاصله گرفته ام و نشسته ام خیره به صورت کودک ی نگاه می کنم که به صورت غیر ارادی به من می خندد و من چه ذوق بی نظیری می کنم!

1 comment:

شكوفه ياس said...

سلام مريم جان
قدم نو رسيده مبارك مامان خانومي
چقدر خوشحالم كه در آخرين روز سال اين خبر را اينجا مي خوانم
و براي كودك دلبركت بهترين ها را آرزو مي كنم
پيشاپيش سال نو را به تو و خانواده عزيزت تبريك مي گويم
دنيا را برايت شاد شاد
و شادي را برايت دنيا دنيا آرزومندم