1/13/2010

تمام این روزها ، همه ناراحتی ام این است که چرا نتوانستم برایت آرامشی فراهم کنم. همه اش در نگرانی و دلواپسی و استرس گذشت. ناراحتم که همیشه چرا آن اتفاق ها بدون هماهنگی با من رخ می دهند! فقط آرزویم این است که وقتی آمدی بتوانم آسوده خیال تر باشم شاید که این استرس ها و دل نگرانی های لعنتی دست از سرم بر دارند و من باشم و تو و یک دنیا زیبایی که تقدیمت کنم.

توآنقدر خوبی که تمام لحظه ای با من بودنت، برایم آرامش به همراه دارد .بعضی وقتها فکر می کنم این تویی که مرا با خود می کشی. این تویی که به من انگیزه می دهی برای تحمل بیشتر شرایط و به عشق توست که آینده را می توانم روشن ببینم. فقط یک چیزی هست که آزارم می دهد. می ترسم یک روزی بگویی تو مرا به خاطر خودت می خواستی...

خیلی وقتها آدم بزرگ ها هم نیاز دارند سرشان را روی پای کوچک شما بگذارند و ریز ریز اشک بریزند که شما نازشان را بکشید.این حرف ها را بگذار به حساب همان ریز ریز اشک ریختن های من برا ی جلب نوازش دستان کوچک تو .

2 comments:

ه ( ح ) پ ر و ط ( ت ) said...

جالب نوشته بودین

شکوفه یاس said...

سلام مریم جان

امیدوارم این روزها را در آرامش بی دغدغه همانگونه که خودت می خواهی سپری کنی

این روزها به انتظار سپری می شود
انتظاری شیرین
برای دیدار او که از سمت نور خواهد آمد
و با دستان کوچکش مهربانی را برایت هدیه خواهد اورد و زندگی جدید

بچه ها فرشته های دوست داشتنی خدا
هدیه هایی نابی که وجودشان گرما بخش زندگیست

این را از آن زمان که با کودکانه های خواهرزاده ام همراه شده ام بیشتر لمس کرده ام
که لبخندش دنیایی را روشن می کند
و صداقت و مهربانیش بر هر چه غم است خط می کشد

خدا همه این هدیه های دوست داشتنی را حفظ کند
که وجودشان رحمت و برکت زندگیست