تمام طول هفته گذشته را براي امتحان خوشنويسي امروزتمرين كردم.تمام طول هفته روي تمام حروفي كه ميدانستم نميتوانم خوب از اب درشان بياورم كار كردم.تمام هفته گذشته را به اين اميد سركردم كه بتوانم امتحانم را به خوبي پشت سر بگذارم...ودر تمام روزهايي كه در طول اين هفته گذشت به اين فكر ميكردم كه ديگر هيچ مشكلي برايم وجود نخواهد داشت تا اينكه درست در لحظه اي كه فكرش را نميكردم مسير داستان عوض شد!نميدانم چرا اينطور ميشود ؟چرا درست در لحظه هايي كه هيچ فكرش را نميكني مسير داستان تغيير ميكند؟هميشه درست در لحظه هايي كه انتظارش را نداري غافلگير ميشوي ؟...دستم بريد به همين سادگي!ومن اصلن نميتوانم تا حدود يه هفته ديگر قلم بدست بگيرم.مهم بريدن دستم ان هم به اين شكل وحشتناك نيست!خوب ميشود ديگر. مساله اين است كه خالق بي درد من چه لذتي ميبرد از اين شيرين كاري هايش ؟از اينكه درست در لحظه هاي اوجت بخواهد كمي بازيگوشي كند به اصطلاح.نميدانم شايد بي احتياطي خودم عامل اصلي اين اتفاق هاي ناگهاني باشد .شايد او اين وسط هيچ كاره است ولي...
4 comments:
حتمن قسمتی توش بوده دوست من اینو مطمئن باش هیچی بی منطق اتفاق نمی افته فقط گاهی همین منطق برای ما پوشیده است
امیدوارم دستت زودتر خوب شه شاید دفعه بعد که بخوای امتحان بدی کاری کنی کارستون
مراقبه خودت باش به ما هم سر بزن که منتظر نظرت هستم رفیق
salam and good Luck..
http://review2.blogfa.com
غصه می خوردم که چرا من از این خط جدید انقدر خوشم میاد و کاری برای ارضای این اشتیاق درک زیباییم انجام نمیدم که یه ان دیدم جلوی ویترین بلاگت دقیقن همون جایی که این اتفاق برای انگشتت افتاد، خشکم زده
http://www.moala.net/
سلام حكمت بعضي از كارها رو شايد ادم همون لحظه درك نكنه ، ،درست مثل من ولي قطعا ميتونست اتفاق بدتر از اين رخ بدهد كه جلوي ان گرفته شده، مطمئن باشيد . اميدوارم هر چه زودتر دستتون خوب بشه و بقول دوستمون امتحان خوبي بدي و كاري كني كارستون تا بعد
Post a Comment