5/10/2010

دختر دلبرم هفته 12 را پشت سر می گذارد و تقریبا یک هفته دیگر سه ماه را نیز به پایان می رساند. خیلی شیرین است آنقدر ها که لبخندش تنها مرهم خستگی های من و پدرش است.دختر صبوری است. هر چند امیدوارم هرگز در زندگیش سختی نبیند که بخواهد خیلی صبوری کند اما در کل در مقایسه با همسن های خودش در مقابل درد، خستگی و گرسنگی خیلی صبورینشان می دهد.( البته چشمش نزنم !) زندگی هم تقریبا روال سابق خودش را طی می کند .کم کم به این روند عادت کرده ام وتنظیماتم دیگر اوکی شده اند! تنها چیزی که اذیتم می کند خانه نشینی است، که آن هم چاره ای ندارد جز تحمل .

چند وقت پیش همسرم ایمیلی برایم فرستاد که به نظرم رسید شرح زندگی این روزهای من است، آنقدر خودم را درگیر مسایل فرعی کرده ام که گویا فراموشم شده هدف اصلی ام چه بوده. متن ایمیل را اینجا می گذارم. اسم آن مکالمه یک طرفه است.

امروز صبح که از خواب بیدار شدی ،نگاهت کردم

و امیدوار بودم که با من حرف بزنی ،حتی برای چند کلمه ....

نظرم را بپرسی یا برای اتفاقات خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد از من تشکر کنی

اما متوجه شدم که خیلی مشغول انتخاب لباسی که می خواهی بپوشی هستی

وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی

فکر می کردم چند دقیقه وقت داری که بایستی و به من بگویی سلام!!!!

اما تو خیلی مشغول بودی .....



یکبار مجبور شدی منتظر بشوی ،و برای یک ربع کاری نداشتی

جز آنکه روی یک صندلی بنشینی

بعد دیدمت که از جا پریدی ،خیال کردم که می خواهی با من صحبت کنی

اما به طرف تلفن دویدی

و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی

و من تمام روز با صبوری منتظرت بودم !!!!



با اون همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی با من حرف بزنی

متوجه شدم قبل ناهار هی دور و برت را نگاه میکنی

شاید چون خجالت میکشیدی که با من حرف بزنی

سرت رو بسوی من خم نکردی



تو به سوی خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کار برای انجام دادن داری

بعد از انجام دادن چند کار ، تلویزیون را روشن کردی
نمی دانم تلویزیون را دوست داری ؟

در آن چیز های زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از وقتت را جلوی آن میگذرانی

در حالی که در باره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری ......

باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم

و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی شام خوردی

و باز هم با من صحبت نکردی .... موقع خواب .....فکر کنم خیلی خسته بودی

بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب بخیر گفتی و به رخت خواب رفتی

و فورا خوابیدی .....

اشکالی نداره

احتمالا متوجه شدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام

من صبورم بیش از آنچه که تو فکرش را کنی

حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی

من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم

منتظر یک سر تکان دادن ،دعا ،فکر، یا گوشه ای از قلبت که تشکر باشد

خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی

خوب ، من باز هم منتظرت هستم

سراسر پر از عشق تو

به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی

آیا وقت داری که این را برای دیگران هم بفرستی ؟

اگر نه ، عیبی نداره ، می فهمم ...... هنوز هم دوستت دارم ، روز خوبی داشته باشی

دوست و دوستدارت خدا

نمی دانم چگونه می شود زندگی را سرشار از لذت و شادی کرد، به یاد او بود و هرگز احساس تنهایی نکرد؟

3 comments:

totti said...

ba salam
webloge jalebiye , khaterate ruzaneye yek madar baad az bache dar shodan

totti said...

man ham dabir hastam az mashhad
khoshhal shodam
movafaq bashin

mail:farasou11

weblogam: www.funthroughenglish.blogspot.com

Unknown said...

واي مريم جون بچه دار شدي؟ اي خدا چند وقته كه از هم بيخبريم؟ خيلي تبريك ميگم عزيزم از طرف من هزار تا ماچش كن و به خودت و خانواده عزيزت تبريك ميگم