4/21/2010

دخترکم از دیروز با من حرف می زند.یعنی وقتی صدای اوه اوه را از دهانم در می آورم او هم پشت سر من تکرار می کند. سعی می کند ادای حرف زدن را دربیاورد انگار.بیشتر از همه وقتی پدرش با زبان کودکانه با او حرف می زند ذوق می کند و ریسه می رود از خنده.دلم می خواهد که همیشه بخندد ، اینطور ی فکر می کنم که مشکلی ندارد و همه چیز به قول معروف خوب پیش می رود. برایش یک وب سایت ساخته ام به انگلیسی ، که عکس ها و اولین کارهایش را در آن ثبت کنم.
کتایون
فعلا دل ما خوش است به این دلبرکی که داریم و ایام را با عشق به او می گذرانیم. دیروز صبح برای اولین بار با خودم به دانشکده بردمش.استاد سوپروایزرم را که دید طوری نگاهش کرد که انگار از قبل تر ها می شناخته اش. خلاصه کلی دلبری کرد و عوضش شب تا صبح هم برای مادرش ناز و ادا در آورد!

با آهنگ لا لایی رضا صادقی خوابش می برد.دست صادقی درد نکند که کار مرا راحت کرد.

No comments: