7/14/2009

دیگه نوشتن تو این وبلاگ هم منو ارضا نمی‌کنه.چون مجبورم خیلی‌ از حرفا رو نزنم و دچار یکجور خود سانسور شدم. از طرفی‌ حدود یک ماه هست که یه دفتر خاطرات خوشگل گرفتم و اتفاق‌ها ، احساسات و عقایدی رو که نمیتونم جای دیگه بگم، اونجا مینویسم.
خوب به نظر من روش‌های سنتی‌ گاهی وقتها بهتر جواب میدن.دیگه کمترین مزیت دفتر خاطرات اینه که درش راحت و آزاد هستی‌ و هر جور که دلت می‌خواد مینویسی.
...
این روزها من در حال تجربه اتفاق‌های جدیدام.شاید یه روزی اینجا نوشتم . دیگه مثل سابق هم دلتنگ نیستم چون می‌شه گفت عادت کردم و به خودم میگم ۲ماه دیگه بر می‌گردم ایران. فقط کمی‌ این تجربه جدید انرژی بره ومن امیدوارم از پسش بر بیام.
...
تعطیلات تابستانی تمام اعضای گروه ما تقریبا شروع شده و بخش عملا خالیه.منم دیگه حوصله رفتن و تنها نشستن تو یه اتاق رو ندارم ! آخه استادم هم رفته! چه کار کنم؟ این سوئدی‌ها تمام برنامه‌هاشون سر جاشه ، کار به جای خود. تفریح به جای خود .زمانی‌ هم که اختصاص میدان به یه کار خاص ، محاله برنامه دیگه براش بریزن.بی‌ برو برگرده برنامه شون.
حالا من چه کار کنم که هنوز برنامه خاصی‌ ندارم برا این روزهای بلاتکلیفی!

1 comment:

پريا said...

سلام مريم جان. درسته منم ديگه حوصله وبلاگم را ندارم چون ديگه دوست ندارم اونطوري كه ديگران دوست دارند بنويسم. دوست دارم اونطور كه خودم دلم مي خواهد بنويسم. خدا رو شكر كه دوره شش ماهه داره تمام ميشه و كم كم بر مي گرديد. من كه اگه جاي شما بودم برنمي گشتم.