خیلی بده که ادم رویه یک اتفاق ـ پیشامد یا به طور کلی هر برنامه ایی که نود ونه درصد به تحققش امید داره برنامه ریزی کنه و درست در دقیقه نود با خبر بشه که کل قضیه سر وتهش هم اومده و بد تر اونه که توهمون حال و اوضاع بهت زده متوجه بشه که یه دست دیگه توی کاربوده که نذاشته جریانی که تو دلت بهش خوش شده بوده به نفع تو به سرا نجام برسه . یعنی راحت بگم پارتی بازی و رابطه بازی و...از این حرفا دیگه! حالا یه سوال در ذهن من شکل گرفته توی همچنین شرایطی واقع بینی با بد بینی چقدر تفاوت داره .واقع بینی به من میگه به روال قانونی جریان یا ضابطه ها اعتقاد نداشته باش و بد بینی میگه من میدونم نمی شه!
خلاصه جریان این روزای ما اینه: رفتن و نرسیدن! دیگه حکمت خدا چیه و چه برنامه ایی برامون ترتیب داده ما واقعن نا اگاهیم .
پ.ن: خیلی دوست دارم بدونم علی رغم این که من مدتهاست برای کسی کامنت نمی گذارم (یعنی من خیلی از وبلاگ ها رو میخونم مثل دختری در جزیره تنهایی- شیپور-باغنامه - حنا خانوم-صفر مطلق - طرح و داستان و... اما دیگه کامنت نمی ذارم) ایا هنوز کسی اینجا رو میخونه یا نه .
3 comments:
سلام مریم جان
مهم تلاش تو هست من اطمینان دارم هیچ تلاش صادقانه ای بی ثمر نیست.
دوست عزیز و خوبم. من همیشه هر وقت بدونم یه مطلب نوشتی می ام و می خونم. فقط نظر نمی نویسم.
صادقانه بگم چون این سوال هم توی ذهن من همیشه بوده آیا تو هم وبلاگ منو می خونی اصلا سر می زنی و یا مهم بوده برات.
چون نه توی لیست وبلاگهای دوستانت بودم و نه این که برام کامنت می ذاری.
گاهی هم فکر کردم نظرات من برای وبلاگ تو کوچیکه!
چون یه مدت دائم پیگیری می کردم و برات می نوشتم ولی همیشه یه طرفه بدون بدون جواب!
خوب حق بده آدم گاهی دلسرد می شه از نظر دادن. چون نظر تو هم برای من مهم هست ولی ...
نوشته هات رو دوست داشتم و همیشه نوشته هات برام مهم بوده. و ممکنه به چشم نیام ولی همیشه وبلاگت رو می خونم.
از صمیم قلب برات آرزوی موفقیت می کنم.
مطمئن باش آدمی که بخواد با پارتی بازی کارش رو راه ببره یه جای کارش می لنگه.
در پناه حق. با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما دوست عزیز.
بادرودبه مریم عزیز!
مریم جان باید اعتراف کنیم که دوستی هاوروابط دنیای مجازی درتداوم پروسهُ تبادلات فکری خود،جائی درزندگی حقیقی مان نیز بازکرده است.بعله مادر این مدت بارهادلتنگ شماشدیم، به سرایتان سرزدیم وشما راهمچنان مشغول "زندکی" یافتیم،بی هیچ شکایتی بازگشتیم وگاه ردپائی هم باقی گذاشتیم.کاش بازآمدنت راخبر میدادی.درهرحال بسیار خوش آمدی امیدوارم که بعدازاین جائی ولو کوچک درحاشیهُ "زندگی" برای دوستان مجازی ات دست وپاکنی!واما درمورد نوشتهُ قبلی،
حقیقت رابگویم، من وقتی می بینم روشنفکران سرزمیتم،کسانی که تمام چشم امیدمان به آنهاست، بحای توهم زدائی ازمردم تحت ستممان، به آن دامن نیز میزنند ،فقط گریه ام میگیرد.
Post a Comment