به یقین خودم رو در یکی از همان کوچه پس کوچههای سالهای گذشته جا گذاشتهام که حال اینقدر با این خود جدید غریبه ام... کاش میدانستم کجاست که بروم دستش را بگیرم.از دلش غم این سالهای دوری را در بیاورم و باز مثل همان روزا آنقدر با خودم یکی شوم که وقتی کسی خواست غرور آن خود را بشکند، اشک نریزد و گوشه یی کز نکند! آنقدر خودم باشم که اجازه ندهم کسی به هر دلیلی مرا از اندیشههایم جدا کند.
دلم گرفته، کاش روزها زودتر میگذشت. از این که هست زودتر
No comments:
Post a Comment