12/12/2007

روزنوشت 1:در این روزهایی که وقت آزادم بیشتر شده است،توانسته ام کتاب هایی که چندماهی می شود خریده ام و نخوانده ام را با یک دل راحت بخوانم.درانتهای شب فردینان سلین راکه نیمه تمام گذاشته بودم دوباره دست گرفته ام .به نظرم کتاب سنگینی است .یک جورایی خواندنش مثل این است که زیر رگبارمسلسل های میدان جنگ جهانی هستی.اصلن نوشته های سلین گویا اینطوریند.مرگ قسطی اش که روزگارم راحسابی درگیر خودش کرده بود و جانی کندم تا کتاب تمام شد!

روز نوشت 2:از صبح که آمده ام ، حوصله خواندن مقاله های مربوط به پروژ ه ام را نداشتم .خب راستش را بخواهید خسته شده ام از بس معادلات خشک و بی روحی را در مغزم فرو کرده ام که به کار حل هیچ مشکل ملموسی در جامعه ام نمی خورد.رشته من کاملا یک رشته تیوری ومابین شیمی و فیزیک است و سر و کار من فقط و فقط با کتاب های مکانیک کوانتومی و کامپیوتر است!اوایلش این رشته برایم خیلی جذاب بود.اساس و فرضیاتش دنیای جدیدی را پیش رویم باز کرد.اما حالا بعد از گذشت این چند سال متوجه شده ام که این رشته ، ایده ال ذهن من نبوده است!خیلی دوست دارم مسیر تحقیقاتم را تغییر دهم به نحوی که کاربردی تر شود.اما درایران خیلی ممکن نیست.بنا به چند دلیل که مهم ترینش نبودن ادم ها و منابعی است که بشوداز اطلاعاتشان در زمینه ایی که من دوست دارم کار کنم، استفاده کرد.نبودن امکانات و سیستم های محاسباتی پیشرفته هم که در مرتبه های بعدی است.سوپر وایزرم که عقیده دارد من خیلی ایده ال گرا هستم و همیشه می خواهم بهترین ها را داشته باشم در حالیکه می شود در اینجا هم کارهایی کرد که در حد کارهای جهانی باشد و من حقیقتا احساس می کنم این عقیده چندان منطقی به نظر نمی رسد.

روز نوشت 3:من ترانه "فکر نکنی" مهستی را خیلی دوست دارم ویک هفته است که به طرز معتاد گونه ای فقط همین ترانه را گو ش می دهم و ناخوادگاه گوشه چشمم تر می شود می دانید گاهی وقت ها بعضی ترانه ها به اندازه یک عمر زندگی برای آدمی خاطره انگیزند و این ترانه برای من چنین وضعی دارد.روح بانو شاد که بانوی خاطره های خیلی هاست!

روز نوشت 4:نمیدانم چرا باران نمی بارد؟نکند قرار است خشکسالی بیاید؟

روزنوشت اخر: من حس نوشتنم گل کرده اما متاسفانه دیگر فرصتم تمام است ، سوپروایزرم صدایم میزند...خداحافظ تا بعد