9/23/2007


بوی پاییز که می آید به همراه بوی برگهای زرد و نارنجی ریخته روی کف لخت خیابان های پر رفت و امد شهر.بوی اولین زنگ تفریح مدرسه خدیجه کبری و بوی خنده های سرمست و کودکانه دخترک روپوش آبی پوشیده ای که خودم بودم .مرا پرت می کنم به حجم وسیعی از خاطرات خوشایند و ناخوشایندی که همه شان دراغوش پاییز لم دادند. پاییز فصل اولین تنفس من از هوای زمینی است .فصل خاطرات جموش کودکی ام .فصل بزرگ شدن و تجربه کردن زندگی در سالهای پر التهاب نوجوانی و و فصل تپشهای بی انقطاع قلبم به محض دیدن تو.پاییز برای من فصل عاشقی است . فصل تجربه های ناب.


امروز اولین روز پاییز است ومن یک سال بیشتر عاشقی کرده ام . چه می دانم فکر کنم که یک سال بیشتر بزرگ شده ام . اصلن هیچ می دانستی که من هرگز به پاییز عادت نمی کنم .