11/28/2006

كارگه كوزه گري

To a pottery I went by chance
Two thousand pots I saw in a glance
Cried out a pot awakened from trance

"whither potter, vendor and buyer prance"
خوبه ادم دچار افكار فلسفي -كوانتومي شده باشه و درست در همون لحظه يه دوستي كه سالهاست ازش خبري نداشتي برات اين متن رو مسيج بفرسته و ازت بخواد اينو براش ترجمه كني!با كلي درگير هاي ذهني متن بالا رو براش ترجمه كردم .وقتي از اول شروع كردم به خوندن چيزيكه براش نوشته بودم ،متوجه شدم اي بابا اينكه يكي از رباعيات مشهوره (اگر گفتيد از كي؟) خيلي تصادف جالبي بود.دوباره به همون جمله معروف فكر ميكنم كه :*هيچ اتفاقي تصادفي نيست* .درست تو همون لحظه اي كه به يه اتفاق نياز داري يا خودش مياد سراغت يا نشونه هاشو مي فرسته ...نكته جالب اين بود كه اين دوست عزيز ، خودش هم نميدونست كه اين شعر از خيام بوده وخيلي تصادفي يه دوست براش فرستاده بود و فقط ميخواست معنيشو بدونه!

پ.ن: دوست دارم خودتون بگيد كدوم رباعي خيام هستش؟!راهنمايي :...كارگه كوزه گري

2 comments:

BA}{AR said...

در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
...
راستی دانشجوی دکترای کوانتم بودن خیلی معنی ندارد عزیز جان. یک اسم قبل از مضاف الیه کوانتم لازم است. فیزیک؟ شیمی؟ مکانیک؟ اپتیک؟

aliradboy said...

سلام
میدانم خیلی عقبم.ولی بگمانم این نوشتهُ آخرم بنوعی توضح میدهد که چرا.
در ضمن شعربالا وزن و قافیهُ رباعی را خوب آورده ولی تمام بار معانی آنرا حفظ نکرده.است.